مرثیه ای برای گذشتگانمان
دلم میسوزد....
دلم می سوزه،خیلی هم می سوزه،برای گذشته روستایم.برای گذشته پدران ومادران رنج کشیده بیشه دراز.
آه خدای من!تصورش هم آدم رو کلافه وحیران میکنه.گرمای وحشتناک هوا از یک طرف،فصل برداشت محصول با وسایل ابتدایی مانند:داس،تیلا،شن و...از یک طرف و همزمان شدن درو محصول با ماه مبارک رمضان از طرف دیگه.وای خدای من!پدران ومادران واجداد زجر کشیده(جورسی)وبی ادعا وبا ایمان ما کجایند؟کجا رفتند؟تمام آن خاطرات ناب وباور نکردنی را با خودشون بردند وما رو بی کس وسرگردان،غوطه ور در روز مره گیها وتن پروری و...رها کردند؟
آهای جاییر!جد بزرگ وعزیز!آهای رضا!مرد خداوزندگی!آهای سبز علی!مرد سختی ها ومرارتها!کجایید؟چرا هر چه صدایتان می زنیم جوابمان نمی دهید؟برای یک لقمه نان حلال چه مکافاتی که نکشیدید؟چه زجرها ونامرادیهاو مرارتهایی که متحمل نشدید؟
اما نه،دست وپای پر از ترک وتاولتان را غرق در بوسه می کنم.
تا عمر دارم به شما وهمت بالا ونان حلالی که برایمان بدست می آوردید،افتخار می کنم.نه اهل غارت وچپاول وظلم وزور وتجاوز بودیدونه اهل بی دینی ونامردی وگناه .مرد بودید به تمام معنی.
برای ما فرزندانتان دعا کنید تا میراث دار خوبیها وپاکیها ونجابت ومردی وایمان شما باشیم.
گشتم نبود نگردید نیست...خوبیها و پاکیها در بیشه دراز همراه با مردمان خوب و با خدایش کوچ کردند...
جامانده
دیدگاهها
جمعیت دو سه هزار نفری بیشه دراز به کمتر از200نفر رسیده است.خیابان شلوغ بیشه دراز تبدیل به یکی دو دکه بی رونق گشته است.
دلم برات میسوزد ای موطن عزیزم