بیشه ی تنها
بیشه ی تنها
دور دست...حوالی افق
-لای گلواژه ی عشق: بیشه ای تنها
روی تندیس سپید پاکش..لاله هایی آویز
خیال کوچ و خیل عظیم گله ها:
[ نرمینه آهنگ تلاطم وار یک لذت بود]
..نوید روزگار خسته را آنسان: صدای آن دو جفت کبک روشن بود
- صبحگاهان ساعتم بر گردشِ ...هی ...هی.. کنان مادرانِ پیر میچرخید
- صبح بود
- صبح شد
- کد خدا هم زاده آفتاب مهر روشن بود
- بیشه اینک تنهاست-سالیانش زخمی
چه بود آن خاطرات خوبی هر یاد؟
چه داشت آن یادبود فتح سنگرها؟
دور دست ، لای گلبوته غم:
بیشه ای تنهاست
تنها
تنها
تنها
ارسال:عیسا نصرالهی
دیدگاهها
مارا با خاطراتمان آشتی دادی.یاد دوران کودکی، یاد آن روزهای خوب رفته از یاد بخیر.من، نه.. ما و کوچه های ساده و زیبای شهرک باقر صدر آبدانان بخیر.باسپاس
سلام عيسا را من نوشتم و كاملن درست ميباشد چون عيسي خوانده عيس ي و عربي است و كاملن نبايد نوشته شود كاملا
شعر زیبایی است وشرح وحال روستایمان بخوبی توصیف شده .
امید آنکه دوباره بیشه رونق بگیرد ومحل اجتماع خیل جمعیت یاران وهمراهان شود.
اگه ایجور بود خیلی از آبادیها باید متروگه میشدند مگه شهرک وحدت که درست کردن اهالیش زمین و آب دارن
اما
راجع به این شعر چند نکته وجود دارد که اگر دیگران بگویند بهتر است. شعر و قلمت پایدار باد.