دو شعر از دکتر علی اصغر آذرپیرا
با عشق و احترام و با كسب اجازه از شهيدان دیارم؛
به غربت و تنهايي شهيداني گمنام، آرميده در دامنهي الوند:
سفر
سفر آغاز شد و همهمهاي برپا شد
يلي از زين به زمين خورد و لغت، معنا شد
مثل يك رود كه ميلي به رسيدن دارد
رو به دريا شد و همرنگ خود دريا شد
آنكه با آينه و آب و دعا بدرقه شد
جسدش آمد و لبخند به لب پيدا شد
آري آري سفر اين است به سمت معشوق
دل بريد از همه آفاق و سراپا پا شد
سفر از وادي سيمرغ به سيمرغ حضور
يعني از خويش برون آمد و غرق ما شد
خم نشد قامتش از زخم و سرافراز اِستاد
آن شب تلخ كه در قلب عدو تنها شد
گرچه پرپرشدنش داغ عظيمي است ولي
دري از خانهي خورشيد به رويش وا شد
جمعه
جمعه ها چه ساكتند و سنگين...
گویی بیتاب حضورند و ظهور...
جمعه جمعه انتظار، بيقرار و بيقرار
جمعه نه، كه سالها، انتظار و بيقرار
گردي از ميان راه، سر بلند ميكند
گرد ميرسد ولي، بيسوار و بيقرار
شورها و شكوه ها، شعله ها شراره ها
سر به اوج مي كشند، رازدار و بيقرار
بند بند پيكرم، بيت بيت دفترم
جمعه ها كه مي روند، سوگوار و بيقرار
گردباد و موجها، ابرها و روزها
در پيات به جستجو، رهسپار و بيقرار
شب شروع ميشود، باز هم نيامدي
تا به صبح ميرسيم، داغدار و بيقرار
اي كبوتر سپيد! در دلت چه ميرود؟
كاين چنين نشستهاي، دلفگار و بيقرار
خسته از نشستني، كوله بار بستني
يا ز شور و اشتياق، باقرار و بيقرار
امتداد هر نگاه در تو ختم ميشود
ای حضور بیکنار! در کنار و بیقرار
دیدگاهها
مینویسم اینم شعرمن برای شهیدان
خوشاآنان زدنیا پرگشودند
به سوی آسمانهانقش بستند
به روی ساحل تنهایی آسمان
نگاه کربلارادیده بودن
اگر دیدی صدای آشنایی
مراهم باخبرکن روزگاری
که من مشتاق روی لاله هایم
زدیدن تابه کی من بیقرارم
نشانی گرمن خسته بیابم
به جزآن لاله هاچیزی نیابم
زعشق لاله های خاک خورده
زمجنون های مجنونی گشته
من عاشق ترین عاشق ترین شد
زعشق لاله هامجنون ترین شد
ببخش دیر جواب دادم، سایت باز نمیشه و دیگه حوصله ای هم نیست. این شعر از یکی از شاعران فقید معاصر تقدیم تو، کاش خودتو معرفی میکردی:
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا »
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم...
در پناه حق
مؤید باشید...منتظر انتشار اشعار بصورت گسترده در کتب هستم....
اوج هنر را در عکس هم می توان دید. زاویه دوربین طوری تنظیم شده که گنبد شهیدان مشرف بر کوه الوند و تکه ابر است و این یعنی اوج هنر. شعر هم که جای خود دارد، منم لذت بردم
بسيار شعرهاي زيبا و معنا داري بودند.
موفق باشيد.
سلام و آرزومند سلامتی و بهروزیتان؛ ممنون از حسن نظرتان. بیگمان زیبایی در دیدهی زیبابین شماست نه در این نوشته های نپختهی من. ارادتمندم
انشاالله که شاهد دیگر آثارت در این سایت باشیم .