بیشه دراز روستایی که بود...
بیشه دراز روستایی که بود...
باران زیبایی است، بیشه دراز پس از سالها باران های فراوانی بخود می بیند. شر شر مرزیق های حلبی هنوز زیباست و بوی مست کننده کاهگل دیوارهای نیمه ویرانش هنوز مشام را سرشار از حقیقت زندگی میکند : خاک... همچنان بارانست " کلو" ها استوار وسترگ نوازش باران را با آرامش پذیرایند، اما حسرتی غریب وجودشان را میتراشد! سالهاست دیگر صدای زنگوله های بزهای چابک رابر صخره های خویش به نظاره ننشسته اند. مدتهاست " هی هی " چوپان را منعکس ننموده اند... مدتهاست بر جان کندن دردناک بیشه دراز نگریسته اند! آه... این خانه های نیمه ویران کاهگلی چه خاطراتی در خود دارند؟! چه حکایت های دردناکی از عشق های ناکام...از جوانمرگیهای پر اشک... ازنیایش های خالصانه... از گذشتهای مردانه... از رشادتها جوانمردانه... از بغض های فروخورده... از متل های فراموش شده... این ویرانه های بی سقف روزگاری نچندان دور آباد آباد بودند و سقفشان مملو از تنفس عشق! این دکان های بی در و پیکر وغارت شده از شور نشاط تا دیروز داد و ستد خایه وکوش و روخن و بسکوت و گیوه و...میکردند!
این کوچه های تنگ پر چال وپلوق میدانگاه بچه های قد و نیم قد و پشکل چالکی، غوز، برد پلو و لنگرو... بود، و گاه توپ پلاستیکی و...این مدرسه های سرشار از سکوت که اینچنین بی شکیب خمیازه ی های هوی شاگردان پر انرژی را طلب میکنند، در دل خود چه نابغه های گمنامی... چه استعدادهای هرز شده ای... چه ذوق های گمشده ای را به یاد دارند؟... کجایند؟ چه شدند؟... غربت غریب بیشه را دیگر نه زدن چهار عکس و شعار می زداید و نه سکوت مرگبارش را همایش و گردهمایی!... امسال باران خوب میبارد، همه جا بوی علف های خوشرنگ سبز پیچیده... بعد از سالها هپلوکها سر درآورده اند! عید نوروز پر از شقایق و بابونه ای در پیش است... چند روزی بیشه شلوغ میشود، حالا گیرم پر از دود اگزوزهای تویوتا و نیسان و... حالا گیرم با شکستن چند درخت دیگر... حالا با کشتن چند سوسه... نوروز ها تمام میشوند و بیشه دراز میماند و تنهایی و غم جانکاه فراموشی...
یاعلی مددی محمد حسین کریمی//شوش دانیال 92/10/28
دیدگاهها
از زحماتی که میکشید بینهایت سپاسگذاریم. از اینکه یاد بیشه دراز و اهالی قدیمی آن را زنده می کنید، تشکر میکنم.
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ، دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او !
آنگاه که مهر می ورزی ؛ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند پس خود را گناهکار مبین !
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت !
من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و خیلی ها کفر !
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند !
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش که این روح توست که با مهربانی آرام می گیرد !
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ؛
پس به راهت ادامه بده .
اتفاقا" اهل قلم دیارمان بدلایلی کمتر مفاخر معرفی می نمایند.
بعنوان نمونه :
حاج مرتضی مومنی به همراه شادروان عباس بیگ زاده نقش یک مبلغ فرهنگی و یک ثقة الاسلام در محل داشتند ، همچنین شادروان ملا عله صحرایی(علی محمد) و همینطور ایمان و بیانات جنت مکان علی کریمی ( علی بگ) مانند اوصاف رجبعلی خیاط بود ولی ما توانایی وصف و یا تحمل شنیدن معنویات آنان نداریم. و...../
درود بر قلمت.................
.........................................
جناب محمد حسین درود بر افکار پاک و اندیشه ی تیزبین ت. ای کاش مثل شما چند نفری در طایفه مان بود
وقتی کسی را خوب نمیشناسی نظر نده. نظرات و
چیزهایی که محمدحسین گفته نه تنها نشانه خشک مغزی نیست بلکه نشانه بلوغ فکری و پر مغزی است برعکس خودت. بدرود.
واقعا" روح ما تازه کردی، جنابعالی علاوه براینکه جامعه شناس عرب و عجم هستید ولی هنرتان کمتر آشکار می نمایید. از این وصف دل انگیزتان سپاس.
به همین دلیل سبک نگارشی شماکه تداخلی از این بزرگان است را می پسندم و باید کسی پیدا می شد تا به این نا به سامانی سامان ببخشد و برایش به طور غیرمستقیم قوانینی ایجاد بکند و سکوت چندهزارساله را می شکست. البته این کار قدری جسارت می خواست، چرا که هرگونه تغییری ممکن بود خشم سنت گرایان ناآگاه و یا مغرضان آگاه را برانگیزاند.
قلمتان سبز