ترانه های شهرام ناظری
دانلود
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک می پرستان میرسند
دلنــــوازان نــازنـــــازان در ره انـــــد
گلعــــــذاران از گلستـــان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتنـد و هستان میرسند
سـر خموش کــــردم که آمــد خان غیب
نک بتان با آب دستـــان می رسند
شعر : مولوی
آهنگ : جلال ذوالفنون
متن شعر اصلی از مولوی
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک می پرستان میرسند
دلنـــــــوازان نــازنــــازان در ره انـــد
گلعــــذاران از گلستـــان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان میرسند
جملـــه دامــنهای پرزر همچو کان
از بــرای تنگـــدستــــــان میرسند
لاغــــران خستــه از مرعـای عشق
فربهـــان و تندرستــــــان میرسند
جــان پاکــان چـتون شعــــاع آفتاب
از چنان بالا به پستــــان میرسند
خــــرم آن باغـــی که بهــر مریمان
میوههـــای نو زمستــان میرسند
اصلشان لطفست و هم واگشت لطف
هم ز بستان سوی بستان میرسند
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مردی را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
شعر مجذوب علیشاه
دانلود تصنیف آتش در نیستان شهرام ناظری
چهار تصنیف زیبای کردی از استاد شهرام ناظری
اجرا در کردستان عراق به همراهی گروه کامکارها
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبــر دارد به زیر آن درخــتی رو که او گـــلهای تــــر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
الا یـا ایــها الــساقی ادر کاسـا و نـــاولــهـــا که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
بنال ای بلبل دــستان ازیــرا نـالـــه مسـتان مـــیـــان صـــخره و خــــارا اثــــر دارد اثــــــر دارد
الا یـا ایــها الــساقی ادر کاسـا و نـــاولــهـــا که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
دانلود اهنگ شهرام ناظري الا یا ایها الساقی
|
||
جان روز و جان شب اي جان تو ز آن شبي كه وعده كردي روز وصل -------------------- با من صنما دل یک دله کن مجنون شدهام از بهر خدا آخر تو شبی رحمی نکنی تو سرو و گل و من سایه تو -------------------- دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد مولانا
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم در خرمن صد زاهد عاقل زند اتش --------------------
کشتی شکستگانیم ای بادِ شرطه برخيز ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون ای صاحبِ کرامت ، شکرانه سلامت آسایشِ دو گیتی تفسیر این دو حرفیست --------------------
دل را ز جان بركندهام وز چيز ديگر زندهام خواهد كه ترساند مرا پنداشت من ناديدهام ديوانه ننديشد از اين كاندر دل انديشيدهام...
تلخی نکند شیرین ذقنم عریان کندم هر صبحدمی از ساغر او گیج است سرم تنگ است بر او هر هفت فلک می شدم در فنا چو مه بیپا بانگ آمد چه می دوی بنگر می گفت که تو در چنگ منی من چنگ توام بر هر رگ من حاصل تو ز من دل برنکنی
آب حيات عشق را در رگ ما روانه كن ، روانه كن ، روانه كن اي پدر نشاط نو در رگ جان ما برو ، در رگ جان ما برو اي خردم شكار تو ، تير زدن شعار تو
آنقدر زيباست اين بي بازگشت
مردن عاشق نمي ميراندش
--------------------
از غم عشقت دل شیدا دل شیدا شکست
بس که زدم خار مغیلان به کف
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
حالت جمعي را پريشان كني
من از تو دوری نتوانم دگر
-------------------- به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست زخم خونینم اگر به نشود به باشد غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست سعدیا گر بکند سیل فنا خانهی دل
اي عشق به درد تو سري مي بايد من مرغ به يك شعله كبابم بگذار -------------------- به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد جهان پير است و بي بنياد از اين فرهاد كش فرياد جهان فاني و باقي فداي شاهد و ساقي
به كجا چنين شتابان ؟ -------------------- دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز ای صاحب کرامت شکرانه سلامت ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود -------------------- بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود جان ز تو نوش میکند دل ز تو جوش میکند جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان -------------------- ترا من چشم در راهم شباهنگام وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند گرم یاد آوری یا نه -------------------- من مست جام باقي ام / دارم هواي عاشقي /حيران روي ساقي ام / دارم هواي عاشقي / اي جان و اي جانان من دارم هواي عاشقي / اي وصل و اي هجران من / دارم هواي عاشقي / جان در بر ميخانه شد / دل بر سر پيمانه شد تن ساكن ميخانه شد / دارم هواي عاشقي / گه نور و گه نار آمدم / گه گل گهي خوار آمدم/ گه مست و هوشيار آمدم دارم هواي عاشقي / اي شاه درويشت منم / بيگانه و خويشت منم / ديوانه ي رويت منم / آشفته ي مويت منم سرگشته ي كويت منم / دارم هواي عاشقي / اي جان و اي جانان من / دارم هواي عاشقي اي وصل و اي هجران من / دارم هواي عاشقي -------------------- پيدا شدم پيدا شدم |
دیدگاهها
نك بتان با آبدستان ميرسند
ممنون
نک مخفف اینک بتان...بتها...ا ینک بتها
خيلي راحت