بچه های دیروز بیشه دراز و چه شوره
بچه های دیروز بیشه دراز و چه شوره
ما بچه های روستا سرگرمی های زیادی داشتیم و از کلّه صبح تا آخر شب حسابی مشغول این سرگرمی ها بودیم.
تایرهای کهنه دوچرخه و موتورسیکلت که دور انداخته می شد را برمی داشتیم و در کوچه های خاکی روستا بدنبال تایر می دویدیم و بعضی مواقع مسابقه می دادیم حالا هم که بزرگ شدیم نه موتور و نه ماشین آن لذت و صفا را دارند!...
شیلنگ پر از خاک میکردیم و دایره ای درست میکردیم و توسط یک سیم به صورت فرمان آن را به حرکت در می آوردیم و ساعتها بدون اینکه خسته شویم دنبال آن میدویدیم .
بعدها که به مدرسه رفتیم اغلب اوقات مسابقه فوتبال برگزار می کردیم و در زمین های خاکی بدنبال توب های پلاستیکی می دویدیم ؛ الان توپ خوب و زمین سالنی و چمن و مسابقه داریم اما هیچ گاه یاد و خاطره مسابقات به مناسبتهای مختلف و بازی در زمین قبرستان و روبرو روستا و مسابقات والیبال قبل وبعد از انقلاب... را نمی توان فراموش کرد...
باتمام شدن سال تحصیلی و امتحانات، این کتاب و دفترها بود که پاره و تکه تکه می شد و هر روز در گرمای تابستان آب تنی و شنا درچه شوره از صبح تا شب بدون خستگی... اگرچه امروزه استخر های آب تمیز و بهداشتی و حتی موجهای آبی به وفور دیده می شود اماحس و حال آب سرد و یخی و بازیهای واتر پلو و آب پاشی و مزه آب چه شوره از یادمان نرفته...
قایم باشک ، فِلِش بازی، هفت سنگ،ار ار، تسمه بازی، چو زر و نارنجک خاکی و دعوا با کفشهای کهنه ... بازی هایی بود که وقت مان را حسابی پر می کرد و اگر چه هیچ نظم و برنامه خاصی برای آنها نداشتیم اما نوع بازی های خود یک نظم و انسجام کلی داشت و بازی های تابستان و زمستان و بهار و روز و شب با همدیگر فرق داشت و ...
یادش بخیر بجز شادی و نشاط هیچ چیز دیگری برامون معنی نداشت
خوشا به حالت ای روستایی
چه شاد و خرم چه باصفایی
در شهر ما نیست جز دود و ماشین
دلم گرفته از آن و از این
در شهر ما نیست جز داد و فریاد
خوشا به حالت که هستی آزاد
ای کاش من هم پرنده بودم
با شادمانی پر میگشودم
میرفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی
امیدوارم که با خوندن این شعر به یاد...
- به یاد طعم شیرین کودکی خود بیفتیم...
-به یاد صفا و صمیمیتمون بیفتیم...
-به یاد پاکی دل خودمون بیفتیم...
-به یاد صداقتمون بیفتیم...
-به یاد شیطنتای بچگیمون بیفتیم...!!!
-به یاد...؟
شما بگید!
ارسال یکی از بچه های بیشه دراز
دیدگاهها
يادمان نرود مثل هميشه مراسم دهه اول محرم در مسجد روستايمان برگزار هست و مثل گذشته دست به سينه و رو بفبله ذكر يا حسين يا حسن بكنيم .
حال آقایان بیگ زاده با راه اندازی این سایت مثل قدیما از طریق فضای مجازی ما رو دور هم جمع کرده اند شایسته است که ضمن معرفی خودمون با طرح انتقادات و پیشنهادات سازنده در راستای اعتلای ویشه راز بکوشیم. و از بکار بردن اسامی جعلی پرهیز کنیم.
سلام بر حاج رضا اولن وبلاگ نیست سایت است دومن حاج حیدر خودش دست به قلم بشه و تمام مدارج مد نظر شما را بفرسته ما هم تو سایت میزنیم...یا حق
ببین در بین تمام دستنوشته ها یک مطلب انتقادی و خوب پیدا نمیشود ، به نظرت چرا ؟
به نظر بنده علتش اینه که ما ایرانیها اصلاً رک گویی را یاد نگرفته ایم ، همیشه از ترس دیگران نظر میدیم ، اگر کسی نظری انتقادی داشت به شدت تخطئه میشود . مصیبت آنجاست که موضوع کمی تا قسمتی مقدس باشد یا ما تقدیسش کرده باشیم . قبلاً نظر نیمه انتقادی نوشتم به جای اینکه دیگران مطلب را نقد کنند ، شخصیت بنده را هدف قرار داده بودند بنده هم با شما فامیلم و هم رفاقت داریم و نان و نمک شما را خورده ام دیدم با اسم مستعار بهتر میتونم از شما انتقاد کنم . جعفر نامی در مطلبی سراسر کذب و آکنده از تهمت نوشته بود این آقا قبلاً راجع به شهدای بیشه دراز مطالب سخیف نوشته ،
واقعاً آبروی مسلمانی را اینها به باد داده اند .
یا حق
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///نبی اله
آره بخدا راست میگی همه ی ما به نوعی بدهکار دایی نقی هستیم هر چند نقی ستون و شناسنامه بیشه دراز بود و بزرگی و جوانمردیش ایجور چیزا را در پی داشت اما باید همه از او حلالیت بطلبیم// نبی اله
ضمنا علی اکبر نصرالهی در ار ارکی همیشه محمد خوب آیند از پسش بر می آمد
یاد تسمه بازی که دو شلوار کردی می پوشیدیم و کمربندها را در آب می زاشتیم خیس بشه که دردش بیشتر بشه
یادش بخیر
خودمونیم نبردهای با کفش کهنه بعد ظهرها در گرمای مردادماه واقعا دیدنی بود البته نارنجک خاکی شبهای عاشورا هم فراموش نشدنی است
یادم نمی آید یک بعد ظهر خوابیده باشم در آن دوران
بچه های چه شوره پاینده باشند