- آشنایی با بیشه دراز
- شعر و بیشه دراز
- د.م(عاشق بيشه دراز)
- سيب سرخ لبت
- راهي نمانده
- مي خواهم از تو بگذرم
- بر شاخه ی شکسته ی خشکم، تبر نزن
- يار مشكل گشا
- دلگیرم از ....
- مرثیه برای بیشه دراز
- ناسپاس
- قلب شکسته
- آخرین غزل
- غزلی برای غزل
- ننگ عشق
- رویای بیشه
- غزلی برای خداحافظی
- افسوس و آرزو
- افسوس وآرزو
- نخلهاي بي نشان
- "غزل تازه"
- انتظار
- پرواز
- یلدای انتظار
- شوق ديدار
- دو رباعی برای بیشه دراز
- در راه مانده
- فصلي براي عاشقي
- جا مانده...
- قلب شکسته
- باغ خشکیده
- تقدیم به مادران آسمانی
- تو بهتری
- نقش ماه
- سبزه زار خیال
- امشب بیا کنار غزلهای من بخواب
- به یاد تو
- ماندانا ملکی
- دکتر علی اصغر آذرپیرا
- عیسا نصرالهی
- حاج عباس حسنی
- م-ملکی
- حاج بختیار بیگ زاده
- نورمحمد صحرایی
- خاطره
- د.م(عاشق بيشه دراز)
- لیست مطالب
- استاد مراد نصرالهی
- میثم بیگ زاده
- زنده یاد اورام نظری
- زنده یاد شامحمد صحرایی
- استاد محمد رضا شجريان
- استاد شهرام ناظری
- استاد رضا سقایی
- نماز اول وقت
- دو بيتي هاي عاشقانه و عارفانه بسيار زيبا و تک تک
- بچه های چه شوره
- بچه های دیروز بیشه دراز و چه شوره
- یک خاطره ی شیرین و ساده ی روستایی
- شعرهای خاطره انگیز
- اصالت ذاتی یا تربیت خانوادگی
- مطالب جورواجور و زیبا
- از زندگی دیروز
- آن روزها
- یادش بخیر قدیما
- بیشه دراز و یک پایان
- داستانهای شیرین
- بدون توضیح
- یاد
- کتاب تاریخ صفویه تالیف:سجاد نظری
- خاطرات آقای سیستانی
- دکتر علی اصغر آذرپیرا
- رضا عبداله زاده
- جعفر نظري
- محمد حسین کریمی
- یک سند تاریخی
- آلبوم تصاویر
- بیشه دراز و شهدا
- شهید نعمت نظری
- درخواست و توضیح
- شهید جبار نادعلی پور
- شهید غلام بازدار
- شهید علی مومنی
- شهید یوسف نظری
- شهید علی بیگ زاده
- شهید مراد نادری
- شهید علیمراد نصری
- شهید رحمان عبدالی
- شهید نعمت اله ملکی
- شهید حسین ملکی
- شهید نعمت اله شیری
- شهید ناصر ملکی
- شهید حسن علایی
- شهید یارمحمد صحرایی
- شهید علیمحمد صحرایی
- شهید حیدر احمدی
- شهید مهدی عبدالهی
- شهید کوچکعلی نظری
- شهید هدایت صحرایی
- شهید مصطفی شهری
- شهید علیرضا آذزپیرا
- شهید حمیدرضا صحرایی
- شهید نصراله آبسالان
- شهید محمد آبسالان
- شهید احمد خدادوست(اروانه)
- شهید خداداد نصرالهی
- شهید عبدالمحمد ملکی
- شهید شیرمحمد مومنی
- شهید ریاض نصرالهی
- شهید سبزی خوب آیند
- شهید محمد (شیخ محمد)ملکی
- شهید عبدالکریم نظرزاده
- شهید نیازعلی مومنی
- به امام زمان(عج)
- دل تنگی های من
- جامانده و بیشه دراز
شهید یوسف نظری
سردار رشید و جاودانه ی روستای بیشه دراز یوسف نظری
یادش بخیر یکی از دوستان و محبوبان بی ادعای همه ی فامیل
چیزی نمیتوان نوشت فقط(یوسف و بیشه دراز)
آمار بازدیدکنندگان
کاربران امروز3
کاربران دیروز22
بازدید کل585427
سیستم آمار بازدیدکنندگان
کاربران دیروز22
بازدید کل585427
سیستم آمار بازدیدکنندگان
دیدگاهها
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
زنـدگی تسلیم تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!....( استاد دادا بیلوردی )
همان مردان که در دل جا گرفتند
تمام خاطرات سبزشان ماند
به بام اسمان ماوا گرفتند
به دوش ما چه مانده ای دل که رفتی
خدا را شاهد تنها گرفتند
چه شد ای دل که در این راه رفته
جواز وصل را بی ما گرفتند
مگر مردان غریبی میپسندند
غریبانه ره دریا گرفتند
از شهد شراب عشق، شیرین کامست
بر تارک او نوشته با خطی خوش
این دسته گل محمدی،"گمنامست"
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
زنـدگی تسلیم تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
زنـدگی تسلیم تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
خورشید صبح پنجم بهمن ماه از پشت کوههای شهر ایلام پرتو نور خود را بر رخسار شهر نمایان کرده بود ،با قرار قبلی همکاران یکی یکی ، دوتا دوتا وچند تا چند تا خود را به محل قرار رساندندجمع همه جمع بود ، اتوبوسها برا ی انتقال همکاران به شهر مهران در کنار بلوار توقف کرده بودند، همه منتظر فرمانده بودند ، فرمانده هم در دفتر کارش در تدارک واضطراب سفر همکاران
ماه محرم بود وفضای شهرآکنده از شور حسینی دقایقی از تجمع همکاران نگذشته بود که فرمانده به خیل همکارانش وارد شد ! شال عزای سرور وسالارش حسین (ع) را به گردن انداخته بود به همه سلام کرد ،همکاران دور او گرد آمدند با همه خوش وبش کرد بعد از صحبت کوتاهی فرمان سوار شدن بر اتوبوسها را دادهمه سوار شدند ، اضطراب شدیدی در دلم افتاده بود به بغل دستیم گفتم فلانی خیلی مضطربم ،احساس عجیبی دارم ، آن هم گفت اتفاقاً من هم اینجوریم خدا رحم کند اتفاق بدی نیفتد. به شهر مهران رسیدیم اتوبوسها درب فرمانداری مهران توقف کردند به داخل سالن اجتماعات مهران هدایت شدیم بعد از انجام برنامه ها به قصد ادای نماز وصرف نهار از سالن خارج شدیم !فرمانده دم درب خروجی ایستاد در لحظه خروج همکاران به یک یک آنها دست داد ، دست دادنش بوی وداعی آسمانی داشت همه تعجب کردند، مگر قرار نیست تا آخر برنامه باهم باشیم پس چرا به همه دست می دهد ، این چه دست دادنی است ،دست دادن او چیزی می گفت ودل شوره ی ما چیز دیگری اضطراب در بین همکاران بیشتر وبیشتر شد بعد ازادای نماز وصرف نهار همه سوار بر اتوبوسها شدند تا به منزل برگردند ، از مأموریت فرمانده خبری نداشتیم ،! گویا فرمانده برای انجام مأموریتی روانه مرز شده بودند وآسمان آن روز با نردبانی از جنس شهادت به زمین وصل شده بود ، شب یکی از همکاران با من تماس گرفت وگفت فلانی اضطرابت بی دلیل نبود ! از حرفش جا خوردم دلم فرو ریخت با صدایی لرزان خبر شهادت شهید یوسف را بمن داد دستم توان نگه داشتن گوشی را نداشت بغض در گلویم گره خورد اشک در چشمانم حلقه زد و.....یک دنیا تأسف از اینکه برای همیشه از لبخند نگاهش محروم شدیم ! بالآخره راز آن جلسه بر ملا شد آن جلسه جلسه ی تودیع شهید یوسف نظری بود که به دور از هرگونه تجملات دنیایی برگزار شد . روحش شاد ویادش همیشه گرامی باد.
ز آه و ناله خود در فغونم
شبان تار از درد جدایی
کره فریاد، مغز استخونم
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت و درد
نه یار و همدمی، نه آشنایی
غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت، بی بال و پرم کرد
به ما گفتی صبوری کن صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد
فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم
نمیدونم دلم دیوونه کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
نمیدونم دل سرگشته ما
کجا میگردد و در خونه کیست
مو که افسرده حالم، چون ننالم
شکسته پر و بالم، چون ننالم
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالم، چون ننالم
دیوار خانه چهره ی دیگر گرفته است
بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشک
از چشمان خسته ی مادر گرفته است
بی شک شبیه کوچه ی ما کوچه های عرش
از نام پر شکوه تو زیور گرفته است
حالا منم کنار تو اینجا که پر زدی
اینجا که خاک بوی کبوتر گرفته است
ای انعکاس دست علی برق ذوالفقار را
افلاک پشت نام تو سنگر گرفته است
اینجا نماز چلچله ها رو به دست توست
دستی که رنگ غیرت حیدر گرفته است
چشمان من همیشه همین جا کنار توست
اینجا که خاک بوی کبوتر گرفته است
از این همه یوسف ها یک یوسف گم گشته است
کی میشود هر یوسف ماه فلک کنعان
یا هر خس و خاری کی لاله بهر بستان
از ماتم تو جانا یاران همه بنشسته
از وصل تو بریده با هجر تو پیوسته
ای سرو خرامانم جانها به فدای تو
حیف است که نمی بینم آن قد رسای تو
ای روشنی دیده آرام دل مادر
بی تو شده است جانا خاک سیه ام بر سر
دوستان همه گریانند ای اسوه تقوای
در محفل غم جمعند شاید تو ز در آیی
در عشق لقا غرقیم تو بال و پر افشاندی
نوشین و گوارایی است این شهد که تو نوشیدی
تبریک از این خلعت جانا که بپوشیدی
زیبنده هر قامت خلعت شهادت نیست
هر پیکر و اندامی شایان سعادت نیست
روحش شاد.
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها """
دیدگانم دشت مفتون شماست . . .